به سلامتی دختری که خنده و شوخی ها و لوس بازی هاش

فقـــــــــــــط واسه عشـــــــــقشه

..با پسر غریبه شوخی نمیکنه ،نمیخنده

... میدونه عشقش اذیت میشه با این کار
 

خیلی ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﮐـــــــﻪ “ﺑﯽ ﺗـــــو

      ﺩﻟـــــــﻢ ﺗــــــــﺎﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ !


ﻭ ﯾﮏ ﻫــــُــﻞِ ﻣﺤــــﮑﻢ . . .

ﮐـــــﻪ ﺩﻟﻢ ﻫــُـــﺮّﯼ ﺑﺮﯾﺰﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ . .

ﻫﺮ ﭼـــــﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻠﻨﺒﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﺍ. . .

خیلی مواظب باش!!!

اگه باشنیدن صداش دلت لرزید…

اگه از بدی هاش فرار نکردی و موندی…

دیگه تمومه…!!!

اون شده همه ی دنیـــــــــــــــــــات♥

از عجایب عشق همین است : تنها همان آغوش


آرامت می کند که دلت را به درد می آورد !!!

راستی خدا


دلم هوای دیروز را کرده


هوای روزهای کودکی را


دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم


آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد


دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم


الفبای زندگی را


میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند


دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان


هر چه میخواهید بکشید


این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو


دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم


آن را نچینم


دلم میخواهد …


می شود باز هم کودک شد؟؟


راستی خدا!


دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟؟

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود 

چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم

تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم 

 نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می‌رسیدیم .. داره رو دست ما می‌میره این عشق

چه فرقی دارد ، پُشت میله ها باشی ؛ یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن ، وقتی که آرزوهایت ، در حبس باشند !

♥♥♥♥

قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود ومن چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام وهمچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام…!…

در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست ! مثل آرامش بعد از یک غم.. مثل پیدا شدن یک لبخند.. مثل بوی نم بعد از باران.. در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست ! مــن به آن محتاجم…

دِلتنگـم...

مِـثل مـادربُزرگِ بیـسوادے ڪه

هَـواے بَـچـه اش را ڪَرده

ولـی بَـلـد نیـسـت شُـمـاره اش را بِـگـیرد...

مکالمه بین دختروپسرهنگام دعوا:


دختر:تو لیاقت عشق منو نداشتی.بای
پسر:تودیگه حرف ازلیاقت نزن.بای
دختر:آره لیاقتت همون جی اف قبلیت بود.بای
پسر:به خاطراخلاق گندت گزاشتمت کنار.بای
دختر:مگه چیکارکردم؟؟؟بای
پسر:چیکارکردی؟؟چیکارکردی؟؟بای
دختر:آره بگوچیکارکردم مگه ها؟بای
پسر:حوصله ندارم گلم.بای
دختر:چراعشقم؟بای
پسر:خستم سرم دردمیکنه؟بای
دختر:پس بخواب عشقم فعلا استراحت کن.بای
پسر:باشه ببخش بوس.بای
دختر:دوسستتت دارم فداتومواظب خودت باش.بای

موهای یک زن خلق نشده

برای پوشانده شدن

یا برای باز شدن در باد

یا جلب نظر

یا برای به دنبال کشیدن نگاه

موهای یک زن خلق شده

برای عشقش

که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود...

عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست!

کل دنیا هم بگویند دوستم دارند

فایده ندارد

 اما ...دوستت دارم های " تو "

چه غوغایی می کند

روحم را تازه می کند

آن شب شب نحسی بود ...

با او تماس گرفت : چرا ؟ مگه من چی کار کردم ؟

دختر در جوابش : تو ... نه عزیزم تو خیلی پاکی ... ولی من ... تو لیاقتت بیشتر از منه ...

گفت : این حرفا چیه ؟ تو می دونی یا من ؟ من دوست دارم ... به خدا بدون تو می میرم ...

دختر گفت : این از اون دروغا بودا ... ولم کن ... ازت خسته شدم ... تو زیادی عاشقی ...

پسر : مگه بده آدم عاشق باشه ... ؟

دختر : آره واسه من بده ... عشق دروغه ...

پسر : نه به خدا من عاشقتم ...

دختر : ولم کن حوصلتو ندارم ...

پسر آهی کشید و گفت نه تو رو خدا نمی خوام از دستت بدم ...

صدای قطع شدن مکالمه آمد ...


تازه به خانه رسیده بود ... وارد اتاقش شد و با دیدن عکس او در پشت زمینه ی کامپیوترش ، اشکش جاری شد ...

آهنگ مورد علاقه ی او را گذاشت تا پخش شود ...

به اواسط آهنگ رسیده بود که بغضش ترکید ...

بود و نبودم ... همه وجودم ... آروم جونم ... واست می خونم ... دل نگرونم اگه نباشی بدون چشمات مگه میتونم ؟

گرمی دستات ... برق اون نگاه ... یادم نمیره طعم بوسه هات ... کاشکی بدونی اگه نباشی ... می شکنه قلبم بی تو و صدات ...

و می گریست ...

بدون شام خوردن به رختخواب رفت ... و با فکر او به خواب ...

ساعت 3:12 بامداد بود ... از جا پرید ... خواب او را دیده بود ...

بلند شد و روی تختش نشست ... به بی معنی بودن زندگی بدون او پی برده بود ...

نمی خواست دیگر با هیچ کسی باشد ... پیامکی ارسال کرد :

" الان که این پیامک رو می خونی جسمم با تو غریبه شده ولی بدون روحم همیشه دوست داره ، دیدار به روز بیداری بدن ها ... دوستت دارم ... بای "


به بیرون از اتاقش رفت ... داخل آشپز خانه شد ...

پنجره ی آشپز خانه به اندازه ی او بزرگ بود ...

داخل کوچه را نگاهی کرد ...

سکوت در کوچه ی ساختمانشان فریاد می کشید ...

پنجره را باز کرد ...






با باز شدن پنجره ، شب به داخل خانه نفوذ کرد ...

پاهایش را از پنجره بیرون گذاشت ... و بدنش هنوز لب پنجره بود ...

و وداع کرد ...

صدایی سرد از کوچه آمد ... ساعت 3:34 دقیقه بامداد بود ... جسمی به پایین افتاده بود ...

نخواست مزاحم کسی بشود برای همین نیمه شب را انتخاب کرد ...

و روحش به آرامش ابدی رسید و جسمش نسیب خاک شد ... همانطور که از خاک آمده بود ...


صبح مادرش قبل از اینکه به آشپز خانه برسد داخل اتاق پسر شد ...

پسر را نیافت ...




ولی گوشی او را در حال زنگ خوردن دید ...

تماس هایی پشت سر هم و بی وقفه از یک دختر ...

و ده ها پیام یکسان در گوشی دید که تازه از طرف دختر ارسال شده بودند :

" نه تورو خدا نه ... نمی خوام دیگه ازت جدا باشم .... فکر کن حرفای دیشبم فقط یه شوخی بود ...

تورو خدا ازم جدا نشو .... بخدا منم دوستت دارم "

زمان ارسال پیام ساعت 3:35 دقیقه ی بامداد بود ...




و مادر ... وارد آشپز خانه شد ... طبق عادت از پنجره به پایین نگاهی کرد ....

دختر : عشقم شرط بندی کنیم؟؟؟

پسر : باشه خانومم ... بکنیم ...

دختر : تو نمی تونی24 ساعت بدون من بمونی؟ ...

پسر : می تونم ...

دختر : می بینیم .....

24 ساعت شروع میشه و پسر از سرطان عشقش و اینکه

خیلی زود قراره بمیره خبر نداشته ...

24 ساعت تموم می شه و پسر میره جلوی در خونه ی

دختر .. در می زنه ولی کسی در رو باز نمی کنه ... داخل

خونه می شه و دختر رو میبینه که روی مبل دراز کشیده

و روش یه یادداشت هست ...

یادداشت : 24 ساعت بدون من موندی ... یه عمر هم بدون

من می تونی بمونی عشق من ... دوستت دارم ....

میترسم از روزی که بچم ازم بپرسه:

مامان جون عاشق کی بودی؟؟

و من اسم کسیو بگم که پدرش نیست!!

برای تو که دوستت دارم می نویسسم♥

برای من که دوستت دارم بخوان♥
تو که از آرامش سخن می گویی♥
برای منکه نا آرامم بخوان♥
تو که طراوت بارانی♥
برای منکه در حسرت بارانم ببار♥
تو که ساحل دریای غمی♥
فانوسی برای راه گم کرده در این دریا بیار♥
تو که گرمای وجودی♥
حرارتی به این خیس شده در سیل ببخش♥
برای تو که دور از منی می نویسم♥
این انتظار را تمام کن و از دور مهرو محبتت را برایم بفرست♥

عشق آلوچه نیست بهش نمک بزنی

غذا نیست بهش  ناخنک بزنی

رفیق نیست بهش نارو بزنی

عشق مقدسه باید جلوش زانو برنی

عشق یعنی خاطرات بی غبار...

دفتری از شعرو از عطر بهار...

عشق یعنی تمنا یک نیاز،

زمزمه از عاشقی با سوز و ساز...

عشق یعنی چشم خیس مست او

زیر باران دست تو در دست او...

عشق یعنی مات از یک نگاه ...

غرق در گلبوسه تا وقت پگاه ...

عشق یعنی عطر خجلت ...شور عشق ..

گرمی دست تو در اغوش عشق..

عشق یعنی بی تو هرگز... پس بمان.....

تا سحر از عاشقی با او بخوان...

عشق یعنی هر چه داری نیم کن....

از برایش قلب خود تقدیم کن.....

نـمیـدانم !

 کجای بازی ما اشتباه بود که

" تـــــــــو"

 دیگر همبــــازی من نیستی !

  و " مـن "

 هنوز گـــرگـــم به هـــــوای تـــــو!...

 زندگی پدیده ای اسرار آمیز است.

و آری که خنده جزئی از آن و گریه نیز جزئی از آن است.

بد نیست گهگاه غمگین باشی.

غمگین بودن زیبایی خود را داراست.

فقط باید بیاموزی که از زیبایی غمگین بودن لذت ببری .

از " سکوت " آن ، از " ژرفای " آن

خدایا هستی؟؟

تو این روزا همش فکرم درگیره

نمیدونم تو این اتیش بازی دنیا سوزوندم یا سوختم!

دلم ازخیلی چیزا لبریزه تنها کسم تویی!

اسمتو که صدا میزنم دنیا چشم میشه واسه شنیدن حرفام

غیراز اینه ک هستی؟؟که حست میکنم؟؟

که اشکام ناراحتت میکنه؟

خدایا بزار هرچی میخوان بگن... مهم نیست!

مهم اینه که من خودم پیدات کردم مگه نه؟؟

به عشق تو تاجتایی که میتونم نشون میدم که هستی!نشون میدم که دارمت!

کمکم  میکنی؟؟ قول؟؟

مرسی

میدونم که بامنی..دوستت دارم♥

کل دنیا را هم که داشته باشی...

باز هم دلت می خواهد...

بعضی وقت ها... فقط بعضی وقت ها...

 برای یک لحظه هم که شده...

همه ی دنیای یک نفر باشی..

★☆✰✯✡✪✶✱✲✴✼✻✵❇❈❊❖❄❆❋❂⁂

چقــــבر بـבه ازشـــــ خبـــر نداشتهــــ باشیـــــ

sms بـבیــــ جوابتـــو نـــבه



ســآعتهـــا نگرانشـــــ باشیــــ بعد



بآ یه خطــ בیگهـــ بهشــــ زنگـــــ بزنیــــــ با בومینــــــ بوق گوشیـــــ رو برבآرهـــــ



اونــــ وقتـــهـ کهـــ میفهمـیــــ تنهاییـــــــ



اونــــ وقتـــهـ کهـــ میفهمـیــــ בیگهـــ בوستتـــــ نـבآرهـــ



آבمــآ از همینـــ جـآ تنــهاییــــ رو وآســهـ
خودشونــــ انتخابـــ میکننـــــ ...

تـــــ♥ـــــو که باشی کافیست !!
مگر من به جز ..
." نفـــــس "

چه میخواهم عشــــــقم ؟ !

گــــاهى بى هیــــــــچ بهانه..

کسى را دوست دارى ... 

امــــــــا ... 

گــــاهى با هــــــــزار_دلیل هم..

نمیتوانى یکى را دوست داشته باشى...♥

تو این زمونه دونفر همیشه تنهان:

یکیش دختری که آرایش بلد نیست

یکی هم پسری که دروغ گفتن بلد نیست!!

"به سلامتی هر دوشون"

چه سخت است...

تشبیح کردن عشق بر روی شانه های فراموشی

و دل سپردن به قبرستان جدایی

وقتی میدانی که

پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند...

شب است.... کلنجار میروم با خودم،،با دلتنگی هایم،،با قلب له شده ام،،سراغش را بگیرم..... نگیرم.....بگیرم.....نگیرم.....!!نزدیک صبح است....دل را به دریا زدم،،،،،،،، "مشترک مورد نظر در حال مکالمه میباشد ".....

امروز معلمم می گفت : دو خط مـوازی هیچـگاه به هـم نمی رسند!!  

مگر اینکه یـکی از آن ها خـود را بشـکند.....  

گفـتم : من که خـودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟؟؟؟  

لبـخند تلـخی زد و گفـت :  

شاید او هـم به سـوی خـط دیگری شکسته باشد

به خدا گفتم: خدایا تو که میدونستی تنهام میذاره

چرا گذاشتی بیاد تو زندگیم؟؟؟

خدا گفت:اونجور که اون بهت گفت دوستت دارم

که منم باورم شد

سر میز شام یک هو یاد تو می افتم

حلقه می زنند چشمانم اشک را

همه متعجب نگاهم می کنند

لبخند می زنم و می گوییم:...

چقدر داغ بود!

گفته بودم لب تر کنی برات میمیرم

                                            اما نه در این حد که

لبانت را با لب های دیگری تر کنی...♥♥

این بود دنیایی که برای آمدنش به

شکم مادرم لگـد

می زدم ؟؟؟

لعنت به من........

ارزشش را نداشت....

ببخش مادرم...!

روزی با خود فکر می کردم

که اگر تو را با غریبه ای ببینم

تمام شهر را به آتش خواهم کشید

اما حالا حتی حاضر نیستم

که یک کبریت روشن کنم ببینم تو کجایی....